مردد میان ماندن و رفتن...

وحید قرایی
وحید قرایی
مردد میان ماندن و رفتن...

در کرمان مکانیکِ خودرو بود. کارش مورد توجه و از چهره‌اش هم مشخص نبود که افغانی است. اول برای یک استادکار کرمانی کار می‌کرد و بعد که استعدادش را در این کار نشان داد مشتری‌های خودش را پیدا کرد و مستقل شد. حدود ۴ سال پیش بود که به افغانستان بازگشت اما بعد از مدتی مجدداً به ایران آمد. ظاهراً زندگی و درآمد در ایران برایش شرایط بهتری فراهم می‌کرد؛ اما مدتی است که باز هم شرایط اقتصادی ظاهراً برای او سخت شده است. به هر حال بخشی از درآمدش را باید به افغانستان بفرستد و با کاهش ارزش ریال درآمدش با مخارج همخوانی کمتری دارد. او را می‌توان جزو افغانی‌های مرددی دانست که با توجه به شرایط کاریشان نمی‌دانند که به افغانستان بازگردند بهتر است یا اینکه در ایران بمانند. امید به شرایط اقتصادی بهتر خیلی از این مرددها را به ماندن ترغیب می‌کند چه اینکه همچنان در ایران شغلی دارند که می‌تواند زندگی آن‌ها را بچرخاند، اگرچه سخت‌تر از گذشته. در این حال شرایط برای افغانی‌هایی که برای خانواده خود در افغانستان پول می‌فرستند سخت‌تر است. کاهش شدید ارزش ریال در مقابل افغانی به این شرایط دامن زده است.

برای درک بهتر این موضوع باید عنوان کرد که سال گذشته هر یک میلیون تومان معادل ۱۵ هزار افغانی بود اما با دلار ۸ هزار تومانی همین رقم به ۷ هزار افغانی تقلیل یافته است. حالا حساب کنید که قیمت دلار به ۱۲ هزار تومان نیز رسیده است. خبرگزاری تسنیم با یک جوشکار افغانی گفت‌وگو کرده است که ماهیانه ۲ میلیون و دویست هزار تومان درآمد داشته است...«همین الآن حقوقم با پول بنگاه، می‌شه ۱۳ هزار افغان؛ یعنی کمتر از نیمِ قبل. قبلاً ۲ میلیون تومن می‌شد ۳۰ هزار افغان. اون پول برای زن و بچه‌هام کافی بود ولی حالا با ۱۳ هزار افغان چه می‌شود کرد؟ هیچی فقط دو گونی آرد و یک حلب روغن. تا قبل از این تحریم‌ها و حتی تا یک سال پیش، هر یک میلیون تومان، ۱۵ هزار افغانی بود اما کم‌کم شد ۱۳ هزار، بعد ۱۲ هزار، بعدش ۱۰ هزار، ۹ هزار و حالا ۸ هزار هم نیست؛ تازه پول بنگاهی هم که کسر شود می‌شود کمتر از ۷ هزار. خب نمی‌صرفد برادر اینجا بمانیم.» او ادامه می‌دهد: «البته در افغانستان کار هست ولی نه به اندازه اینجا. مثلاً ۳ ماه کار می‌کنی، ‌۲ ماه بیکاری. همه این‌هایی که می‌بینی برای همین می‌روند وگرنه کجا از اینجا بهتر؟» وی در مورد وضعیت زندگی در ایران نیز می‌گوید: «به هر حال غربت است ولی خداییش این‌همه وقت هیچ‌کس به من نگفت از اینجا بلند شو برو آنجا بشین. من با پای خودم آمدم و حالا هم با پای خودم دارم برمی‌گردم. به خدا صاحب‌کارم وقتی فهمید دارم برمی‌گردم گریه کرد؛ آن‌قدر مهمان‌نواز بود. هیچ‌وقت احساس غربت نکردم و واقعاً دلم تنگ می‌شود برای اینجا. ایران خیلی خوب بود. همین‌که انتحاری نیست؛ امنیت هست خیلی خوبه ولی دیگه برای ما نه. همین امنیت ایران به همه چی می‌ارزه؛ آنجا از ۹ شب به بعد اگه بخوای از یک محل به محل دیگر بروی، ۱۰ جا لختت می‌کنن. ولی خب چاره چیست؟»

برای خدمت به وطنم به دنیا آمده‌ام

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
برای خدمت به وطنم به دنیا آمده‌ام

متولد ۱۳۷۵ در افغانستان است اما از یک سالگی در ایران و از دو سالگی در کرمان زندگی کرده. بسم‌الله خرمی را به‌عنوان یک دانشجوی موفق افغان به من معرفی کردند که سابقۀ کار خبری و مطبوعاتی هم داشته است؛ تصور می‌کردم قرار است در یک دفتر روزنامه یا محیط فرهنگی با او گفت‌وگو کنم. اما قرار مصاحبۀ ما در دفتر یک ساختمان نیمه‌کاره و با حضور آقای مهدی‌زاده، مهندس آن پروژه که بسیار خوش‌برخورد بود، انجام شد. بسم‌الله، علوم سیاسی خوانده و رتبۀ ۵۷ کارشناسی ارشد را کسب کرده، الآن هم منتظر اعلام نتایج نهایی ارشد و رفتن به دانشگاه تهران است و در آن ساختمان نیمه‌کاره کارهای دفتری را انجام می‌دهد.

گفت‌وگو با او مرا یاد دوران کارشناسی خودم در رشتۀ علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد می‌اندازد، دو دانشجوی افغان هم‌ورودی ما بودند که یکی از آن‌ها در حال حاضر استاد دانشگاه کابل و مؤسس و رئیس مؤسسۀ مطالعات حقوقی و سیاسی افغانستان است. اعتراف می‌کنم که من هم مثل خیلی از شما گاهی با دید کاملاً منفی و گاهی نه‌چندان مثبت به مهاجران افغان نگاه می‌کردم. اما تجربۀ هم‌کلاس بودن با این دو دانشجوی افغان کاملاً نظر مرا تغییر داد. پشتکار، اخلاق خوش، مبادی آداب بودن و متانت کلام و رفتار از ویژگی‌های آن دو هم‌کلاسی من بود که آن روز در بسم‌الله خرّمی هم دیدم.

او جوان بسیار خوش‌فکر و باانگیزه‌ای است و مهم‌ترین وظیفۀ خود در زندگی را بازگشت و خدمت به کشورش می‌داند. خرّمی به‌رغم نامهربانی‌هایی که در برخی برهه‌های زندگی‌اش در ایران دیده است، بسیار قدرشناس مردم ایران و به‌ویژه کرمانی‌هاست. او که رشتۀ علوم سیاسی را با علاقه و انگیزۀ فراوان انتخاب کرده و ادامه می‌دهد،‌ به‌خوبی شرایط فعلی افغانستان را تحلیل‌ می‌کند و معتقد است اگر هم‌وطنانش هر چه زودتر به افغانستان برگردند، کشورش سریع‌تر پیشرفت خواهد کرد. گفت‌وگو با او را در ادامه می‌خوانید.

از چه سالی به ایران و به کرمان آمدید؟

برای پاسخ به این سؤال شما قدری به شرایط آن زمان افغانستان اشاره می‌کنم؛ زمانی که طالبان در افغانستان حضور پیدا کرد، از سال ۱۹۹۴ به بعد، قشر عظیمی از مهاجران افغانستانی به کشورهای دیگر به‌ویژه پاکستان و ایران مهاجرت کردند که حدود پنج میلیون نفر می‌شدند که البته حتماً بیش‌تر از این تعداد هستند. حدود سال ۱۹۹۶ شهر ما به‌نام «جاغوری» قرار بود مورد حملۀ طالبان قرار بگیرد؛ جاغوری تنها شهری بود که طالبان نتوانست آن را بگیرد، چون مردم آن کاملاً شیعه هستند، شهر در حصار کوهستان‌هاست و این منطقه را فقط مردم شهر جاغوری می‌شناسند؛ چنانچه یک ماه قبل هم طالبان می‌خواست این شهر را بگیرد، منتهی ترسیده و اعلام کرد منصرف شده است. سال ۱۹۹۶ که نتوانستند جاغوری را تصرف کنند، تصمیم گرفتند به این شهر حملۀ شیمیایی کنند؛ با این اقدام تعداد زیادی از مردم فراری شدند، ازجمله خانوادۀ ما. از آن زمان ما از شهر جاغوری به پاکستان مهاجرت کردیم؛ یک ‌سالی آن‌جا بودیم و برادر و خواهرم آن‌جا تحصیل کردند. بنا به شرایط زمان مجبور به ترک پاکستان شدیم، سال ۷۸ وقتی من یک‌ساله و نیمه بودم به ایران آمدیم و مدتی در تهران و قم بودیم، بعد به رفسنجان آمدیم. آن زمان در افغانستان و در شهر ما مشاور املاک نبوده، چون زندگی روستایی بود و همه خانه داشتند؛ وقتی به تهران رفتیم پدر من که اطلاعی نداشته و برای پیدا کردن خانه درب خانه‌ها را می‌زده. ما نتوانستیم خانه پیدا کنیم و به رفسنجان آمدیم. در اردوگاه مهاجران در رفسنجان شهرکی ساخته‌شده که آن زمان هنوز نبود، پدرم آن‌جا یک خانه اجاره کرد و چهار سال تا کلاس دوم دبستانِ من، آن‌جا بودیم. وقتی به کرمان آمدیم در خیابان مهدیه ساکن شدیم و من کلاس سوم، چهارم و پنجم دبستان را آن‌جا گذراندم.

حالا خودشان می‌خواهند بروند

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
حالا خودشان می‌خواهند بروند

یکی از بچه‌ها فال‌فروش است، یکی شاگرد میوه‌فروشی ا‌ست، آن یکی کنار پدرش کفاشی می‌کند؛ چندتایی هم در بازار شهرداری کار می‌کنند. یکی می‌خواهد پول جمع کند برای وقتی که می‌خواهند به افغانستان برگردند. آن یکی می‌گوید نمی‌خواهد به کشورش برگردد، آن‌جا نمی‌شود زندگی کرد. یکی دیگر با تعصب خاصی می‌گوید کشورم برایم عزیز است، آن‌جا هم‌زبان من‌اند، آن‌جا آزادیم؛ دلم می‌خواهد با دشمنان بجنگم.

این‌جا معلم‌های ایرانی و افغان کنار هم یک هدف مشترک دارند و آن دادن حداقل‌ها به بچه‌هایی‌ است که حتی شناسنامه ندارند. آن‌ها درس می‌خوانند بدون هیچ آیندۀ مشخصی. دختری می‌گوید دوست دارد معلم شود؛ اما وقتی شناسنامه ندارد و حتی نتوانسته به مدرسۀ عادی برود و مدرک بگیرد، چطور می‌خواهد به این رویایش برسد؟

یکی از معلم‌ها که خودش افغان است از ۲۵ سالی می‌گوید که بدون شناسنامه در ایران زندگی کرده، دانشگاه قبول شده اما به‌خاطر نداشتن کارت اقامت نتوانسته به دانشگاه برود. او از بچه‌هایی می‌گوید که در اوج بچگی، دغدغه‌شان نداشتن شناسنامه است و کنار شغلی که تمام کودکیشان را از آن‌ها گرفته، نگران آیندۀ بدون شناسنامۀ خود هستند.

این‌ها بخشی از دردها، نگرانی‌ها و مشکلات بچه‌های مدرسۀ آزاد مشتاق است که حامد سعادت آن‌ها را در مستند «بچه‌های جهان» به تصویر کشیده است. این مستند نخستین کار سعادت بوده که ۱۰ سال پیش اکران شده و موفق به دریافت جایزۀ ویژۀ بخش صلیب سرخ جهانی در چهلمین جشنوارۀ بین‌المللی فیلم رشد شده است. اما امروز و با گذشت ۱۰ سال مشکلات و دغدغه‌هایی که او را به سمت ساخت این مستند کشانده، نه‌تنها کم نشده، بیش‌تر و عمیق‌تر هم شده است.

«حامد سعادت» متولد آبان ۱۳۶۲ در کرمان است. او عضو پیوستۀ انجمن مستندسازان، عضو خانۀ سینمای ایران، عضو هیئت مؤسس و دبیر انجمن سینمای حرفه‌ای استان است و در سال ۹۴ برندۀ جایزۀ جوان نخبه و برتر ایرانی شده است.

او جوایز متعددی در جشنواره‌های مختلف دریافت کرده است؛ ازجمله جایزۀ ویژه برای فیلم مستند بچه‌های جهان در بخش صلیب سرخ جهانی در چهلمین جشنوارۀ بین‌المللی رشد و شرکت در جشنوارۀ وارِش با همین فیلم، جایزۀ بهترین فیلم داستانی برای فیلم «راز نگاه» در هفتمین جشنوارۀ بین‌المللی صد و جایزۀ بهترین فیلم کوتاه در جشنواره تسلیم برای همین فیلم؛ جایزۀ بهترین فیلم مستند از بخش بین‌الملل جشنوارۀ فیلم رشد برای فیلم «مردی که فسیل شد»، کاندیدای بهترین کارگردانی در جشن بزرگ خانۀ سینما در سال ۹۶ و دریافت جایزه از جشنوارۀ ۱۲ ماه کشور رومانی برای همین فیلم. حضور در جشنواره‌های الجزیره، رویش، وارِش، فیلم کوتاه تهران، سینما حقیقت، میلاد سرخ با فیلم «رگ‌های خاکستری».

بچه‌های جهان، راز نگاه، رگ‌های خاکستری، جوش دوره، داوطلبین گرامی، سریال مستند آئین‌های ماه رمضان، منادیان سحر، خون بازی، این کیه، گم‌گم سحری، فلو، فوکوس، مردی که فسیل شد و پیروزی بر خورشید از آثار این فیلم‌ساز موفق کرمانی‌ست.

سعادت، مستندسازی است که دغدغۀ زیادی در مورد افغان‌ها داشته و ایده‌های متعددی برای ساخت مستند در این خصوص دارد، اما می‌گوید نداشتن حامی مالی، مانع عملی کردن ایده‌هایش و پرداختن به این مسائل شده است. با او در مورد دغدغه‌هایش برای ساخت مستند بچه‌های جهان، وضعیت کودکان افغان مورد بررسی او در این مستند، وضعیت فعلی افغان‌ها و آسیب‌هایی که متوجه جامعۀ ما و افغان‌های مهاجر است، گفت‌وگو کردیم.

فیلم «بچه‌های جهان» را چه سالی ساختید؟

سال ۸۵ فیلمبرداری این کار را شروع کردم و در سال ۸۷ به اتمام رسید.

چه شد که سراغ موضوع افغان‌ها رفتید؟ دغدغه‌تان چه بود؟

یکی از دوستان من، حمید اسماعیل‌بیگی که عکاس هم هستند در مدرسۀ آزاد مشتاق کار می‌کرد؛ حرف‌هایی که می‌زد برایم جالب بود. آن زمان این مدرسه اولین جایی بود که برای بچه‌های افغان ایجاد شده بود؛ آقای سیامک زندرضوی یک شیفت بعد از شیفت صبح این مدرسه را که در میدان مشتاق بود، به بچه‌های افغان اختصاص داده بودند که البته بعداً جابه‌جا شد و به خیابان زریسف آمدند.

سالانه میلیاردها تومان با عنوان پرداخت دیه از کشور خارج می‌شود

محدثه علیمرادی
محدثه علیمرادی
سالانه میلیاردها تومان با عنوان پرداخت دیه از کشور خارج می‌شود

مسئله حقوق اتباع بیگانه در یک کشور همیشه مورد بحث و بررسی بوده و نظرات متفاوتی نسبت به آن ابراز شده به همین دلیل قوانین کشورها تحت تأثیر این افکار و نظریات وضع حقوقی خاصی برای بیگانگان در نظر گرفته‌اند. در کشور ما از نظر حقوقی و قضایی پیش‌بینی سازوکارهایی که حقوق قانونی اتباع خارجه را در حدود چارچوب قوانین موضوعه و مدون و مصرح در قانون اساسی و قوانین عادی کشورمان موردحمایت قرار دهد، سبب گردیده که شاهد روند رو به رشد تشکیل انواع پرونده‌های قضایی اعم از امور مربوط به اموال شخصیه، دعاوی خانوادگی و سایر دعاوی مالی و غیرمالی که طرفین آن‌ها و یا یکی از اطراف پرونده تبعه بیگانه می‌باشد، باشیم.

در همین راستا می‌توان اشاره‌ای هرچند مختصر به سوانح و تصادفات رانندگی که زیان‌دیده تبعه بیگانه می‌باشد و طی آن سانحه دچار جرح یا فوت می‌گردد، داشت و به جرئت می‌توان گفت که سهولت پرداخت دیه از سوی شرکت‌های بیمه سبب افزایش بیش از حد تصادفات عمدتاً جرحی که آسیب‌دیده از اتباع بیگانه است می‌گردد که بالتبع این‌گونه پرداخت‌ها سبب خروج بی‌رویه ارز از کشور می‌شود و به نظر می‌رسد که از این حیث می‌بایست بیشتر مورد بررسی و دقت قرار گیرد. لازم به توضیح می‌دانم که در جامعه ما معمولاً منظور از اتباع خارجی مردمان افغانی هستند و البته با توجه به اینکه آمار دقیقی در این زمینه موجود نیست منطقی است که باور کنیم بیشترین مهاجرین خارجی در کشور ما افغانی هستند. شاید جالب باشد بدانید که اتباع افغان به دلیل ارزانی خرید موتورسیکلت و دوچرخه به سمت استفاده از این وسایل نقلیه روی آورده‌اند و به دلیل نداشتن گواهینامه موتورسیکلت و بیمه‌نامه و عدم آگاهی از قوانین و مقررات باعث بروز حوادث تلخی شده‌اند. نکته مهم دیگری که اشاره به آن خارج از لطف نیست بحث وجود یا عدم وجود کارت اقامت تبعه خارجی است. خسارات وارده طی تصادفات رانندگی به اتباعی که دارای کارت اقامت باشند به‌آسانی پرداخت می‌شود و برای اتباع فاقد مجوز با نظر مراجع قضایی بعد از بیان علت نداشتن مجوز اقامت بررسی و اتخاذ تصمیم می‌گردد که در این خصوص هم معمولاً اتباع از حیث پرداخت دیه از سوی شرکت‌های بیمه دچار مشکل نمی‌شوند و دیه به‌صورت کامل و پس از طی مراحل قانونی به ایشان تعلق می‌گیرد.

جنگ همه علیه همه

لیدا آخوندفیض
لیدا آخوندفیض
جنگ همه علیه همه

یکی از چیزهایی که به‌واقع من را نگران کرده است، این است که فضای کنونی کشورمان، مردم را رو در روی هم قرار داده است. از صحنۀ سیاست گرفته تا عرصۀ اقتصادی و بازار. قطبی شدن حوزۀ سیاسی و تقسیم آن به دو جناح و تقابل و افشای زد و بندهای همدیگر نوعاً بی‌اعتمادی را به عرصه عمومی تزریق کرده است. چیزی که این روزها من آن را توصیف می‌کنم اصطلاح هابزی «جنگ همه علیه همه» است. این امر همچنین به حوزه اقتصادی و عرصه عمومی سرایت کرده است، مصداق آن زمانی است که به بازار و مکان‌های عمومی مراجعه کرده‌ام و طبق مشاهدات مکرر و به‌طور متناوب از گفتگو با مردم این تحلیل به دست آمد که نوعی ترس و ناامیدی روزافزون در بین مردم رخنه کرده است. به‌گونه‌ای که به‌طور دائم در حال فکر کردن به چگونگی به افزودن مال خود و تلاش برای ممانعت از کاهش ارزش سرمایه‌های مادی خود هستند، نمونۀ آن خرید ارز، طلا، سکه، احتکار خودرو و... است. نمونه‌ای از رویارویی مردم با یکدیگر: ارز را در شرایط گران می‌خرند و سعی می‌کنند که آن را گران‌تر بفروشند، خودرو در وضعیت گران خریداری می‌کنند، با این هدف که آن را گران‌تر بفروشند، به عبارت دیگر این روزها همه به‌نوعی دلال شده‌اند؛ از برخی پزشکان و مهندسان و تحصیل‌کرده‌ها گرفته تا دلال‌ها که در جایگاه واقعی خودشان قرار دارند. وضعیت موجود کشور علاوه بر اینکه ناشی از کنش خود مردم است ناشی از کژکاردی ساختارهای جامعه نیز است. هدف این است در متن موجود در قالب رویکرد جامعه‌شناسانه ساختاری-کارکردی تحلیلی موجز ارائه دهم: به واقع هر جامعه‌ای دارای ساختارهایی هست و هرکدام از این ساختارها کارکردهای مناسب خود را دارند. زمانی که هر یک از این ساختارها نتوانند به گونه‌ای مناسب عمل کند جامعه دچار اختلال و بی‌نظمی کارکردی می‌شود. تنش‌های موجود در عرصۀ سیاسی چه سیاست داخل و رقابت‌های درونی جناح‌ها و چه در حوزه سیاست بین‌المللی و تحریم‌های خارجی، عدم اعتماد به سیاستمداران و نظام سیاسی حاکم را در مردم ایجاد کرده است.